محمدمراد خان بیات
محمدمراد خان بیات از بیات های منطقه زرندیه در استان مرکزی بوده
و در زمان محمدشاه قاجار می زیسته است
آنچه که بهانه شد در مورد ایشان بنویسم ارادت ایشان به
سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است
ایشان دو دانگ از منطقه پرندک(رحیم آباد) در نزدیکی ساوه در
استان مرکزی را وقف عزاداری امام حسین (ع) نموده است
هم اکنون وقفنامه ایشان در اداره اوقاف شهرستان زرندیه
محفوظ است
همچنین خواسته ام با پرداختن به محمدمراد خان بیات
در مطلبی به امر نیکو و پسندیده وقف بپردازم
چنانکه خداوند در قرآن کریم در آیه 92 سوره آل عمران
می فرماید :
لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ
نیکی را در نخواهید یافت تا آنگاه که از آنچه دوست می دارید انفاق کنید و
هر چه انفاق می کنید خدا بدان آگاه است.
البته آیه فوق انواع بخشش در راه خداوند شامل صدقات و زکات وغیره را
در بر میگیرد که وقف نیز یکی از آن ها است
خوشبختانه عمل وقف از گذشته تا به حال ادامه داشته و دارد
و هم اکنون خیرین زیادی در عرصه وقف در کشور داریم
اما یکی از اهداف نوشتن این مطلب تشویق خوانندگان وبلاگ به امر
وقف می باشد
یکی از محسنات عمله وقف در مقابل بسیاری از کارهای خیر در این است
که فرد واقف بعد از مرگ خویش هم از ثواب استفاده دیگران از مورد وقف
شده بهره مند می گردد
همچنین باید اشاره ای داشت به تنوع در مواردی که یک فرد می تواند
وقف نماید از وقف در بحث محیط زیست تا وقف در حوزه دندانپزشکی
در بحث بهداشت و درمان که به تازگی رواج پیدا کرده است
یادی خیر اولسون
تصویر نامه صولت الدوله قشقایی در مورد اجاق
بیات مستعلی بیگ
گفتن این نکته ضروری است که صولت الدوله قشقایی نامه را
با نام اصلی خویش یعنی اسماعیل قشقایی به تاریخ
12 ربیع الثانی 1351هجری قمری نوشته است
که موارد ذکر شده و عبارت" اجاق بیات که مشهور است "
در تصویر با خط قرمز مشخص شده است
ترک ها (شامل ایل بیات) و اسلام
همانطور که در مطالب قبل توضیح داده شده است ایل بیات که
از گروه ترک های اوغوز هستند قبل از ورود به فلات قاره ایران
در شرق رودخانه جیحون و حدود دریاچه آرال زندگی
کوچ نشینی داشته اند
در مقاله زیر که نوشته زکریا کتابچی و فهیمه مخبر دزفولی می باشد
به استناد از روایت طبری ،
به موضوع واکنش ترک های شرق رودخانه جیحون که شامل ترکهای
اوغوز و ایل بیات می باشد نسبت به مسلمین پرداخته است
چگونگی ورود ترکان به عالم اسلام از موضوعات قابل توجه تاریخی است. اعراب پس از فتح ایران به سوی ماوراءالنهر تاختند و روند پیشروی آنان در سرزمین های ترکان در دوره ی امویان تکمیل شد. این مقاله به بررسی اولین رویارویی ترکان و اعراب در روزگار خلیفه ی دوم پرداخته و فضای فرهنگی حاکم بر این رویارویی را ترسیم کرده است. این مقابله آغاز تعاملات مذهبی، اجتماعی و سیاسی بین ترکان و اعراب بود که تا سلطه ترکان بر تمام جهان اسلامی در قرون بعدی تداوم یافت.
به جز اشعاری چند متعلق به شعر عربی قبل از اسلام که چشم اندازی از نظریات در مورد ترکان بیابانگرد در جامعه عربی در اختیار ما می نهد2 و تعدادی حدیث که در کتب حدیث معتبر ضبط شده است.3 ارتباطات اولیه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که احتمالاً بین اعراب و ترکان در طول دوران قبل از اسلام و صدر اسلام وجود داشته به صورت یک ابهام باقی مانده و موضوع مهمی است که در صفحات تواریخ عمومی توضیح داده نشده است.
هر چند ممکن است، عوامل مؤثری مانع توسعه ی ارتباط اولیه بین این دو ملت 4 شده باشد، شواهد مضبوطی در ادبیات اسلامی وجود دارد که مربوط به اولین دیدار اعراب و ترکان در اطراف مَرو است. مرو پایگاه نظامی ثابت اعراب بود که برای تهاجمات بعدی به آسیای میانه در شرق (خراسان) تأسیس شد و این زمانی بود که دولت کوچک اسلامی در مدینه در روزگار عمر، تبدیل به یک دولت قدرتمند شده بود.
بسیاری از منابع، خصوصاً طبری، مورخ بزرگ عرب، شرح کامل و جذابی از اولین مقابله ی پادشاه ترکان «خاقان» برضدّ فرمانده عرب، احنف بن قیس در دره ی جیحون (نزدیک مرو 22ه / 642م) ارائه می دهد. قبل از اینکه مطالعه ی دقیق واقعه را از طریق طبری دنبال کنیم، شرح فعالیت های نظامی اعراب در ایران، ما را در فهم موضوع کمک می کند.
با وفات پیامبرصلی الله علیه وآله (632م) اسلام، دین مسلّط در بخش جنوبی شبه جزیره ی عربستان شد. دوران ابوبکر، اولین خلیفه از خلفای راشدین تنها دو سال طول کشید و این دوران خلافت در دفع تهاجم رؤسای قبایل و تلاش برای توقف جنگ های داخلی و حرکات ارتداد، پایان یافت.
هنگامی که عمر با آخرین توصیه های مؤکد ابوبکر، به خلافت رسید (634 - 644م)؛5 مراکز آشوب در میان سران قبایل خاموش شد، دولت نوبنیاد اقتدار یافت و آرامش و ثبات سیاسی - اجتماعی مانند روزگار پیامبرصلی الله علیه وآله به شبه جزیره ی عربستان بازگشت. بنابراین، دلیلی برای تأخیر در سلطه برکشورهای همسایه چون بیزانس و ایران که پیامبر در زمان حیات خود به فتح آنها مژده داده بود، وجود نداشت.
در واقع، سپاهیان مسلمان عرب در چند محور جهان قدیم، شامل غرب، شمال و شرق تحت رهبری فرماندهانی توانا پیشرفت کردند و پیروزی های مهمی خصوصاً بر ارتش بیزانس در سوریه و مصر و هم چنین ایران در دوره ی عمر، کسب کردند. مسلمانان پس از کسب یک پیروزی بزرگ بر لشکر بیزانس 6 در سوریه، با کسب اجازه از مدینه راهی ایران شدند.
اعراب با اعتقاد و الهام جدید اسلامی، لشکر شکوهمند ایران را در نبرد مشهور قادسیه (630م) شکست دادند و در سال بعد، در جلولا (631م) آنان بخشی 7 از ایران، شامل گذرگاه سوق الجیشی کوه های زاگرس در داخل کشور را اشغال کردند. آخرین پادشاه ایران، یزدگرد سوم، لشکر بزرگ دیگری برای مقابله با اعراب به نهاوند فرستاد تا تاج و تخت خود را نجات دهد. این نبرد، بار دیگر با پیروزی درخشان اعراب پایان یافت (642م) که دروازه های ایران را کاملاً به روی ایشان گشود.
اعراب از جانب دیگر، تحت نظر فرمانده ی بزرگ، احنف بن قیس به پیش رفتند و سراسر شمال ایران را فتح کردند.8 ربعی بن عامر در یک غزل به این موفقیت نظامی اعراب اشاره می کند:
و بلخ و نیسابور قد شقیت بنا
و طوس و مرو قد ازرنا القنابلا
انخنا علیها کورة بعد کورة
نفضهم حتّی احتوینا المناهلا
فلله عین من رأی مثلنامعا عذاة
ارزنا الخیل ترکاً و کابلاً
بلخ و نیشابور توسط ما، سقوط کردند و طوس و مرو با تاخت و تاز ما، خراب شدند. شهر به شهر هجوم آوردیم و در هر یورش آنها را متفرّق کردیم و در پایان، تمام مناطق سرنوشت ساز را تسخیر کردیم. منظره ی عجیبی بود، ما هر کدام حمله می کردیم و ترکان 9 و کابلی های سواره بر اسب را غارت می کردیم.10
آنها سرانجام به دولت کهنسال ایران خاتمه دادند و به این ترتیب، مرز امپراتوری نوبنیاد و اسلامی از جانب شرق تا رود جیحون گسترش یافت و رود جیحون به عنوان «مرز رسمی»11 پذیرفته شد، همان طور که خط دفاعی طبیعی بین ترکان و ایرانیان از زمان های دور وجود داشت. قطعاً ماوراءالنهر یا ترکستان سُفلی به عنوان منطقه ی عبور مهاجمان ترک صحراگردی که به طرف آسیای میانه می آمدند حتی قبل از ترکان سلجوقی و عثمانی مطرح بود.
حال، اعراب همسایه ی ترکان شده بودند و خودشان را برای هجوم به آن طرف رود مشهور جیحون در مسیر سرزمین های ترکان آماده می کردند. قبل از اینکه، حمله اعراب و سلطه بر آسیای میانه را از دیدگاه ترکان مورد نقد قرار دهیم،12 شرحی روشن از آغاز تماس بین این دو ملت که البته کل جزئیات سیاسی و تاریخی فیزیکی جهان را تغییر داده ارائه می شود.
بدین منظور، لازم است مکاتبات سیاسی بین خلیفه عمر و سردار او در شرق، احنف بن قیس در شروع این وقایع مطرح شود. بر طبق روایات مشروح در منابع اسلامی خصوصاً طبری، احنف بن قیس پس از تکمیل عملیات نظامی خود در شمال ایران، نامه ای به مدینه فرستاد و اطلاعات کاملی درباره ی فتوحاتی که او در شمال شرقی امپراتوری تازه تأسیس مسلمانان به دست آورده بود، ارائه کرد. او هم چنین به طور غیرمستقیم تلاش کرد که اجازه رسمی مدینه را برای پیشروی به سوی ترکستان کسب کند.
به طور یقین، عمر از اینکه اطلاعات کافی درباره ی سلطه نظامی سپاه مسلمانان در شرق و اقدامات درخشان آنان بدست آورد، خوشحال بود. بر طبق نظر مورخ بزرگ، طبری نامه ی احنف، چنان عمر را هیجان زده کرد که او ناگهان فریاد زد «او احنف است»، کنیه اش «آقای مردم مشرق» شد! (سید اهل المشرق).13 اما می شود، فهمید که این شادی و هیجان خلیفه، بسیار کوتاه بود، خصوصاً وقتی که این هیجان موقت، جای خود را به قضاوتی واقعی داد. به نظر می رسد حتّی او عمیقاً در مورد این پیروزی های درخشان در شمال ایران و مجاورت با ترکان در آینده نگران بود. او نتوانست اندوه خود را پنهان کند و صراحتاً به همراهانش گفت: «من آرزو می کردم هرگز لشکری به خراسان نفرستاده بودم و ای کاش رودخانه ای از آتش بین ما قرار داشت».14
ما از روایات طبری در می یابیم که بعد از بهبودی اوضاع، عمر بار دیگر نامه ای به سردارش احنف نوشت و به او دستور داد که پیشروی در مشرق و در مسیر ترکستان را متوقف کند و گفت: «اما بعد فلاتجوزن النهر و اقتصر علی مادونه و قد عرفتم بای شی ء دخلتم علی خراسان فداوموا علی الذی یرم لکم النصرو ایاکم ان تعبر و افتنفضوا».
«هلا، از رود جیحون فراتر نروید و به این سوی آن بسنده کنید، می دانید که شما چرا به خراسان وارد شده اید، پس بر آن بمانید تا پیروز بمانید. اگر شما این کار را انجام دهید، پیروزی برای شما باقی خواهد ماند. من تکرار می کنم از رود جیحون عبور نکنید، وگرنه پراکنده می شوید.»15
به احتمال زیاد، خلیفه چنین نامه ی جالبی را نوشت تا اصول سیاست خارجی پیامبراکرم صلی الله علیه وآله را که در حیات خود بنیان نهاد، دنبال کند. پیامبرصلی الله علیه وآله در طول حیات خود توصیه می کرد که نسبت به ترکان بر مبنای «تجاوز نکردن» و «به خشم نیاوردن» آنان،16 رفتار کنید! در کنار احادیث بسیاری که از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده است، حدیثی در سنن ابن داوود (یکی از شش مجموعه ی حدیثی معتبر) ثبت شده است.
قال النبی صلی الله علیه وآله: «دعوا الحبشة ما ودعوکم و اترکو الترک ما ترکوکم»
حبشیان را تَرک کنید تا زمانی که شما را تَرک می کنند و تُرکان را رها کنید، تا زمانی که شما را رها می کنند.17
نه تنها عمر، بلکه بسیاری از رهبران مسلمان و فرماندهان از جمله خلفای اموی مانند معاویه، مؤسس سلسله ی امویان و عمربن عبدالعزیز، چنین سیاستی را برضد ترکان داشتند و بنا به توصیه ی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، به جای اینکه آنها را خشمگین و راهی میدان های جنگ کنند؛ با آنان با احتیاط رفتار می کردند.
به دلیل محدودیت موضوع اصلی، لزومی ندارد که این مطلب را با جزئیات بیشتر به بحث بگذاریم، امّا می توانیم نظریات بسیار جالبی را در روایاتی که توسط جاحظ در کتاب ارزشمند وی بنام «فضائل الاتراک» درج شده است، بیابیم که حاکی از استفاده ی چنین سیاستی توسط رهبران اصلی عرب در اولین تلاش های آنان برضد ترکان است. هر چند تحولات و روابط بعدی بیشتر با این نظریه ی اساسی، خصوصاً هنگامی که اعراب در دوره ی امویان سعی در تسخیر آسیای مرکزی داشتند، فاصله گرفت و بیانگر رفتار افراطی آنان با غیر عربها خصوصاً ترکان می باشد. قتیبة بن مسلم، یزید بن مهلّب و بسیاری دیگر از دولت مردان اموی در خراسان، بین ترکان و سایر ملتها تبعیض قائل می شدند.18
جاحظ به ما می گوید که برای نمونه، یزید بن قتاده در طول کشمکش با ترکان، این گفته ی عمر را به سربازان عرب یادآوری کرد که آنان را هشدار داده بود: «ترکان دشمنانی خشمگین اند» و مانع از حمله ی اعراب به ترکان شد.19 در حکایتی دیگر، جاحظ می گوید هنگامی که حمزة بن آذرک، والی بخشی از خراسان بود، یک گروه سواره نظام ترک به او حمله کردند. حمزه بن آذرک قوی تر از آن ترکان بود، اما سربازانش را از جنگیدن با آنان باز داشت و گفت:
«اگر آنها تمایلی به جنگ ندارند، جنگ را آغاز نکنید، چون در حدیث آمده است که تا زمانی که شما را رها کرده اند، آنها را تنها رها کنید.»20
در پایان این مقاله، خواهیم دید که احنف بن قیس «سید اهل المشرق» فاتح شمال ایران 21 و سردار مقتدر خلیفه ی دوم، زمانی که خاقان پادشاه ترکان در مرز ظاهر شد، همین سیاست «تجاوز نکردن» و «خشمگین ننمودن» را نسبت به ترکان در پیش گرفت.
این بسیار جالب است که جاحظ، دانشمند بزرگ عرب که دلاوری سربازان ترک را می ستاید، توسط رهبران متعصّب عرب در طول دوره ی معتصم (842م -822م) بنیانگذار سپاهیان حکومتی ترک مستقر در بغداد و بعداً در سامرّا، مورد حمله قرار گیرد، در حالی که او از تفوّق روحیه ی نظامی ترک در مقایسه با دیگر گروه های متعلق به سایر ملتها در ارتش خلیفه دفاع می کرد. او نیز22 این حدیث را یادآوری می کرد و می گفت: «حدیث پیامبراکرم صلی الله علیه وآله نصیحتی به تمام اعراب است. راه درست برای ما این است که با آنان صلح آمیز زندگی کنیم و جنگ را کنار بگذاریم. چه می اندیشید در مورد ملتی که حتّی هنگامی که اسکندر بزرگ، بعد از تسلّط23 بر جهان، ترکان را دید به آنان نزدیک نشد و گفت: «آنها را تنها رها کنید» و آنها را «ترک» نامید.24
بگذارید، برگردیم و تحلیل روایات طبری را در ارتباط با نامه ی مهّم عمر به سردارش احنف بن قیس ادامه دهیم.
اتفاقات مهم دیگری بعدها رخ داد که آشکارا نشان داد که عمر در امور دولت چقدر دوراندیش بوده است. این نامه فوری را به احنف نوشت و او را از تدارک یک حمله جدید به سرزمین ترکان بازداشت.
در واقع، به دنبال شکست نهایی نهاوند که اقتدار (دولت) ایران از بین رفت و ثروت و منابع مالی آن تاراج شد، یزدگرد سوم - نامه هایی به فرمانروایان همسایه از جمله پادشاه ترک، «خاقان» حاکم محلی سغدیا و پادشاه چین(China) نوشت و از آنان برای خطری که از قلب بیابان عربی برخاسته بود، تقاضای کمک کرد. اگر ما این نوشته را به منزله ی یک واقعیت ثبت شده بپذیریم، طبری روایت می کند که یزدگرد، کشورش را به دنبال این پیروزی عرب ها، رها کرد و به خاقان در ترکستان سُفلی پناهنده شد.25
به هر حال، پس از انقراض دولت کهن ایران، اعراب به تهدید بزرگی برای ترکان تبدیل شدند و شروع به تهدید حاکم محلی ترک بخارا و سمرقند کردند. بنابراین لازم بود به یزدگرد سوم، پاسخ دهند و او را در عقب نشینی اعراب به مواضع شان کمک کنند. به این منظور خاقان، لشکر بزرگی را از فرغانه 26 که مرکز اصلی ترکان در آسیای مرکزی بود و از مردم محلی ترکستان سُفلی (اهل الصغد)27 گرد آورد و از طریق دره ی جیحون وارد ایران شد و با یزدگرد به طرف بلخ که پادگان نظامی نوبنیاد اعراب در ایران بود، راه افتاد.
اخبار پیشروی خاقان به طرف ایران، اعراب را پریشان کرد و هراسی در میان سربازان کوفی ساکن در بلخ ایجاد کرد. آنها به سرعت شهر را ترک کردند و به لشکرگاه نظامی اعراب مستقر در مرو پیوستند. خاقان با مشاهده وحشت و عقب نشینی از بلخ به جانب مرو پیشروی کرد. در این هنگام بسیاری از ایرانیان بومی در بلخ و شهرهای مجاور آن به لشکر خاقان پیوستند.28 تعداد سربازان او توسط طبری ثبت نشده است، اما شکی نیست که در مقایسه با اعراب، زمانی که ناگهان در مرو ظاهر شدند، او لشکر بسیار بزرگی داشت.
زنگ های خطر دوباره برای اعراب به صدا درآمد، برای اینکه جنگ بین مردم صحراگرد آسیای مرکزی و اعراب اجتناب ناپذیر شده بود. اما اگر اعرابی که قبلاً از سرزمین های مادری خود جدا شده بودند از حمایت مردم بومی محروم می شدند، توسط ترکان شکست می خوردند، امکان داشت تمام ایران را رها کنند. اگر یک بار مقاومت آنها توسط نیروی متحد ترک - ایرانی شکسته می شد، توقف عقب نشینی آنها غیر ممکن می نمود و قطعاً می رفت که بخش شرقی امپراتوری اسلامی از هم پاشیده شود.
در این موقعیت دشوار، روشن شد که هر تصمیم و عملکردی توسط احنف اخذ شود، سرنوشت آینده اعراب را رقم خواهد زد. احتمالاً برای اولین بار در تاریخ درگیری آنان، اکنون ایرانیان و ترکان در کنار هم و بازو به بازو برضدّ دشمن مشترک و جدیدشان یعنی اعراب بودند تا آیا اعراب را از ایران بیرون کنند و به بیابان های عربی باز گردانند و یا پادشاه ترک، خاقان یکباره برگردد و در یک تصمیم ناگهانی، یزدگرد سوم را در میدان جنگ تنها رها کند و با سپاه خود به داخل خاک ترکستان بازگردد که سرانجام، پادشاه ترک خاقان، راه دوم را انتخاب کرد.
از طرف دیگر بر طبق روایات طبری، احنف بن قیس سردار مسلمانان، قاطعانه عمل کرد تا بر تهدید جدید ترکان غلبه کند. او به نوعی راهبرد دفاعی برضدّ دشمنانش دست زد و سربازانش را به گونه ای مستقر کرد که از موقعیت جغرافیایی نهایت استفاده را ببرد. کوه ها برای نگهداری از پشت سرشان و رودخانه در جلو، نوعی پوشش امنیتی ایجاد می کرد که حمله احتمالی ترکان را متوقف می ساخت.
در همان صبحگاه او سربازانش را جمع کرد و برای آنها خطبه ای کوتاه و موعظه ای مؤثر خواند که روحیه ی آنان را تقویت و احساس مذهبی شان را بر انگیخت، کاری که بسیاری از فرماندهان بزرگ، قبل از شرکت در جنگ انجام می دهند. بنابر منبع ما، طبری، او گفت:
تعداد شما بسیار کم و دشمن بسیار بزرگ است. این واقعیت نباید شما را نگران کند، چون «چه بسا در موارد متعددی اتفاق افتاده که لشکری کوچک یک لشکر بزرگ را با کمک خداوند شکست داده، و خداوند با آنهایی است که پایداری کنند».29 حال از اینجا حرکت کنید و به طرف کوه ها بروید، بگذارید آنها از پشت سر، شما را بپوشانند و بگذارید رودخانه بین شما و دشمنتان فاصله باشد. پس شما می توانید با آنها بجنگید در حالی که آنها روبه روی شما هستند.30
در همین زمان، او شروع به استفاده از ماشین تبلیغات به طرز مؤثری نمود تا اثبات کند که او نمی خواهد با ترکان بجنگد تا زمانی که جنگ اجتناب ناپذیر شود. او اشاره کرد که خلیفه عمر توصیه نموده که از جیحون عبور نکنند و وارد سرزمین های ترکان نشوند. در آغاز خاقان سردار بزرگ، این نوع اخبار را باور نمی کرد و گمان می کرد که این تنها یک شایعه و یا یک حیله است که توسط اعراب به کار می رود تا سربازان او را اغفال کنند. اما وقتی پس از چند روز، اعراب در مقابل چند حمله ی ترکان هیچ حرکتی نکردند، پادشاه ترکان بر آن شد که به این تبلیغات اهمّیت دهد. اما برای احنف، این موقعیت سخت و نامطمئن زمان زیادی طول نکشید.
هنگامی که احنف خود را در مسائل و پرسش های بسیاری دید که حاکی از موقعیت سختی بود که در آن واقع شده بود، قبل از هر زمانی که منتظرش بود، سرنوشت بار دیگر به او لبخند زد.
از داخل ترکستان، اخبار تحولات مهمی رسید که چینی ها میان رؤسای قبایل محلی، برضد خاقان و ریاست او خشم و مزاحمت ایجاد کرده بودند. تجارب گذشته به ترکان آموخته بود که چینی ها به مراتب خطرناکتر از دشمنان حاضر (عرب ها) هستند. در نتیجه، خاقان یک ملاقات اضطراری با فرماندهان نظامی اش انجام داد و بعد از ارزیابی موقعیت، گفت:
«ماندن ما طولانی شد و این مردم (عرب ها) مواضع سوق الجیشی را تسخیر کرده اند که هیچ لشکری قبلاً نکرده بود به این ترتیب، معتقدم که هیچ سودی از جنگیدن با آنها نصیب ما نخواهد شد، پس مجبوریم اینجا را ترک کنیم».31
آنها تصمیم گرفتند تا میدان جنگ را در یک شب مناسب، مخفیانه ترک کنند و به ترکستان برگردند و به حمله ی چینی ها پاسخ دهند. عرب ها بسیار شگفت زده شدند. آنها صبحگاه برخاستند و تمام میدان جنگ را خالی یافتند. نتیجه گیری سریع آنها این بود که خاقان از مرو به سوی بلخ رفته است. وقتی گزارش این خبر به احنف رسید، سرداران فروتر او برای تعقیب خاقان و انجام عملیاتی سریع لشکر را تحریک می کردند، در حالی که نظر احنف متفاوت بود. او عاقلانه گفت: «شما در جای خود بمانید و بگذارید آنها بروند»32 زمان این حادثه تاریخی آن گونه که طبری ثبت کرده است و به عنوان نقطه ی برگشت در تاریخ ترکان محسوب می شود به سال (22ه / 622م) است.
در حقیقت مردم قهرمان آسیای مرکزی، ترکان و فرزندان سخت سر بیابان های عربی، عربها، برای اولین بار در تاریخ طولانی شان در اطراف رودخانه ی جیحون همدیگر را ملاقات کردند و به مبارزه طلبیدند. این آغاز مداخلات مذهبی، اجتماعی و سیاسی بین ترکان و اعراب بود که جریان کلی تاریخ جهان قدیم را تغییر داد و تا سلطه ی ترکان بر تمام جهان اسلام، تداوم یافت
.پی نوشت ها: 1. عضو هیئت علمی و دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران. 2. مقاله حاضر، نوشته زکریا کتابچی، نویسنده ترک است. این مقاله در شماره 32، مجله تاریخ از انتشارات دانشکده ادبیات دانشگاه استانبول، به زبان انگلیسی چاپ شده است. اگر چه در متن انگلیسی آن غلطهای فراوانی وجود دارد که بیانگر عدم تسلط کامل نویسنده به زبان انگلیسی است، اما عنوان مقاله و روش بررسی آن قابل توجه است. البتّه بدان شرط که از بعضی تحلیل های جانبدارانه ی ترکی نویسنده چشم پوشی شود. آدرس کامل مقاله عبارت است از: The first challange of the Turks against the Arabs in the oxus valley according to the narration of At-tabari, Zekeriya kitapci, Tarih Degrisi, Istanbul universities, Edebiyat Fakدlties, ord. prof.j.Hakki uzun carsili, March, 1979. S. 32. از استاد گرانقدر و نکته بین جناب آقای دکتر هادی عالم زاده که بزرگوارانه بر مترجم منت نهاده و ویرایش علمی متن را پذیرفتند، صمیمانه سپاسگزارم. بدیهی است نواقص احتمالی بر عهده مترجم است. 3. ر.ک: اثر نویسنده «تحولات اقتصادی اجتماعی در سلطه عربی بر آسیای مرکزی» (زیر چاپ). 4. ر.ک: البخاری، مسلم و سنن ابن داوود و سنن ابن داود، فصل اختصاصی «باب فی قتال الترک» در این کتب مشهور، شما احادیثی می یابید که خصوصیات ظاهری و فیزیکی ترکان را وصف می کند و نیاز به یک بررسی انتقادی دارد. 5. موانع اصلی که تحولات در روابط سیاسی و اجتماعی ترکان و اعراب را متوقف کرد، خصوصاً در طول دوره ی قبل از اسلام، عبارت است از جدایی جغرافیایی شبه جزیره ی عربستان از قاره آسیا و بیشتر دوری آن از راه های مهاجرت های تاریخی ترکان است. از جانب قدرت های خارجی عربستان همواره دست نخورده باقی ماند (رابطه ترکان و اعراب همیشه غیرقابل ارزیابی بود.) 6. عربستان اکنون تحت حمایت ابوبکر، به وسیله ی شمشیر خالد بن ولید، متحد شده بود. Hitti, P.K. History of the Arabs )loth editions(, Great Britain, 1970, P. 141-142. M.al Hudri, Tarih al-umam al-Islamiyyah, Misr, I.P. 296 from attabari فانی قداستخلفت علیکم عمر بن الخطاب 7. نبرد قاطعانه یرموک، که راه را برای غلبه مسلمانان بر سراسر سوریه و بخشی از مصر باز کرد. ر.ک: همان، ص 152. 8. مؤلف در متن مقاله کلّ ایران، شامل گذرگاه... آورده بود که به بخشی از ایران تصحیح شد چون تا آن زمان هنوز قسمت های بزرگی از ایران فتح نشده بود. (مترجم) 9. تا زمان مورد اشاره مؤلف، هنوز شمال ایران به طور کامل به تصرف اعراب در نیامده بود. (مترجم) 10. این ممکن است، شاهدی باشد بر وجود سربازان ترک در سپاه ایران در دوره های اولیه. 11. ر.ک: الحموی، معجم البلدان، بیروت، 1965، ج 2، ص 352. Hitti, P.K. The Arabs, chicago. 1962, P.80. او می گوید: گردبادی به جانب شرق وزید و پرچم پیامبر را با خود تا به میان رود جیحون، خط مرزی سنتی میان مردم فارسی زبان و ترک زبان برد. 12. Show, J.S. History of the Ottoman Empire and Modern Turkey, Cambridge, 1976, P.2. 13. ر.ک: به اثر نویسنده تحولات اقتصادی و اجتماعی...» چاپ بیستمین سالگرد دانشگاه آتاتورک، ارزروم، 1977. هم چنین کتاب نویسنده با همین عنوان زیر چاپ. 14. هوالاحنف و هوسید اهل المشرق المسمی بغیر اسمه. Attabari, Husayniyah, printing hose, Egypt, 17, P.264. 15. الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 264، لوددت لوانی لم اکن دشت الی خراسان جنداً و لوددت انه لوکان بینما و بینها بحر من نار. همین تأمل از طرف عمر را در هنگام پیشروی سپاه اسلام به فرماندهی عمروعاص به جانب مصر و شمال آفریقا، مشاهده می کنیم. 16. الطبری، همان، ج 4، ص 264. 17. ر.ک: به اثر نویسنده «ترکان در تألیفات جاحظ»، 1972، ص 48 - 47. توضیحات بیشتری راجع به موضوع خواهید یافت. 18. ر.ک: به سنن ابوداوود، فصل مخصوص «النهی فی قتال الترک» این حدیث توسط نویسندگان متعدد به روش های مختلف نقل شده است، برای مثال جاحظ، فضائل الاتراک، (رسائل جاحظ) آماده چاپ بوسیله عبدالسلام، م. هارون، قاهره، 1963، ج 1، ص 58 و 76، الحمولی، همان، ص 23. او همین حدیث را به چهار صورت نقل کرده است. ابن فقیه، البلدان، ص 316، لیدن، 1302. 19. زکریا کتابچی، همان، ص 61-73 برای مثال، وقتی یزید بن مهلّب استاندار خراسان بعد از قتیبة بن مسلم مشهور، جرجان را تسخیر کرد بر طبق حکایت طبری، او چهل هزار ترک را بعد از غارت شهر کشت. ان الذین قتلهم یزید اربعون الفا. الطبری، ج 8، ص 129. 20. و ذکر قول عمر بن الخطاب فی الترک حیث قال «عدو شدید» فنهی العرب عن التعرض للا تراک. جاحظ، همان، ج 1، ص 58. 21. افرجوالهم ما ترکوا کم و لاتتعرضوا لهم فانه قد قیل «تارکوا هم ماترکوا کم». الجاحظ، همانجا. 22. احنف بن قیس را باید فاتح شرق و شمال شرقی ایران دانست. (مترجم) 23. برای اطلاعات بیشتر در مورد ترکان در لشکر خلافت ر.ک: زکریا کتابچی، «الترک»، ص 132 - 96، هم چنین مقاله وی «ترکان در کشورهای مسلمان»، بزرگداشت پروفسور طیب اِکچ، آنکارا، 1977، ص 195. 24. مؤلف از یک طرف اسکندر را با القاب «بزرگ» و «ذوالقرنین» وصف نموده و از طرف دیگر تسلط او را بر «جهان وحشیانه و بی رحمانه» توصیف کرده بود که در ترجمه تصحیح شد. (مترجم) 25. الجاحظ، همان، ص 58، متن این موعظه ی مؤثر این است: «وصیة لجمیع العرب فان الرأی متارکتنا و مسالمتنا و ما ظنکم بقوم لم یعرض لهم ذوالقرنین و بقوله اترکوا هم (سموا الترک) هذا بعد ان غلب علی جمیع الارض غلبة و قسراً و عنوةٍ و قهراً». 26. الطبری، همان، ص 263، «فهرب یزدجرد الی خاقان ملک الترک بماوراءِ النهر». 27. جالب توجه است که اکثر سربازان ترک سلطنتی معتصم (که مادر او ترک بود) اهل فرغانه بودند. 28. الطبری، همانجا و جمع جنوده من اهل فرغانه و الصغد ثم خرج بهم و خرج معه یزدجرد و اجتاز النهر. 29. الطبری، همان، ص 264. 30. آیه ای از قرآن، سوره ی 2، آیه ی 250. «کم من فئة قلیله غلبت فئة کثیره باذن الله و الله مع الصابرین». 31. طبری، همانجا. 32. الطبری، همان، ص 265. «وقد اطال مقامنا و قداصیبا هؤلاءِ القوم بمکان لم یصبا بمثله قطاءِ و مالنا فی قتال هؤلاء القوم من خیرٍ فانصرفوانبا». 33. الطبری، همان، ص 256. «قال المسلمون لِاحنف ما تری فی اتباعهم؟ فقال اقیموا مکانکم و دعوهم».
منبع:
تاریخ باستانی اوغوزها(شامل ایل بیات)
همانطور که در مطالب قبل اشاره کردیم ایل بیات از ترک های
اوغوز می باشند که قبل از ورود به فلات قاره ایران در حدود
شرق رودخانه جیحون و حوالی در یاچه آرال در آسیای مرکزی
زندگی کوچ نشینی داشته اند
در متن زیر که توسط پژوهشگر برجسته سرگی گریگورویچ آغاجانف
دورنانیوز -رحیم کاکایی: قبایل اوغوز، در کنار دیگر کوچنشینان اورآسیا، نقش مهمیدر تاریخ قرون وسطی آسیای غربی و اروپای شرقی بازی کردند. ورود اوغوزها به عرصه تاریخ جهانی در دورهای پر از رویدادهای متلاطم و شدید رخ داد. این امر مصادف بود با دوران نابودی دولت سامانیان و آل بویه، ازهم پاشیدگی و فروریزی دولت غزنوی و افول امپراتوری بیزانس.
رخداد مهم دوره مورد نظر تشکیل امپراتوری سلجوقیان و آغاز جنگهای صلیبی بود، از این رو سرنوشت تاریخی اوغوزها بطور تنگاتنگ با بسیاری مناطق خاور نزدیک و میانه، جنوب غربی آسیا و آسیای صغیر درهم تنیده است. رد و اثر چشمگیری را قبایل اوغوز درتاریخ دریای سیاه، جنوب روسیه و شبه جزیره بالکان گذاشتند.
به دلیل اهمیت تاریخی خود موضوع اوغوز از دیرباز توجه پژوهشگران را بخود جلب کرده است. با این حال با وجود این هنوز بسیاری مسائل حل نشده و بحث انگیز وجود دارند. مسئله بسیار بغرنج و پیچیده دراینجا، مسئله تاریخ اتنیکی اوغوزها است.
تا بحال موضوع منطقه و زیستگاه اولیه اوغوزهای آسیای مرکزی و قزاقستان روشن نیست. [۱]. بدیهی است که مراحل نخستین شکلگیری و پیدایش اوغوز، یا گروهبندی اوغوز اولیه (نیای اوغوز،اوغوز بدوی- مترجم) با منطقه غرب هفت رودخانه (۱*) مرتبط بود. در پردازش و دادهکاوی روایتهای تاریخی اوغوزها و مطالعات باستان شناسی سالیان اخیر در حمایت از چنین تفکر و نظریهای حکایت دارد. [۲].
در روایتهای تاریخی قرون وسطی اشاره میشود که قرارگاه یکی ازنخستین اجداد افسانهای قبایل اوغوز درکرانه دریاچه ایسسیک – کول بوده است. باید در این روایتها خاطرات آن گروههای قبیلهای نیای اوغوزی که زمانی درناحیه هفت رودخانه زندگی میکردند حفظ شده باشد. در این رابطه جالب توجه است یادآور شود که هنوز در سده یازده در میان اوغوزها روایت درباره زمانهای دور هنگامی که آنها درهمسایگی چیهیلها [چیگیلها ] (۲*) زندگی میکردند حفظ شده بود.
محمود کاشغری اشاره میکند که بین اوغوزها و چیگیلها (چیهیلها ) روابط خصمانهای وجود داشت. ترکها – چیگیلها که درسدههای هفت و هشتم میلادی در ترکیب خانات ترکی غرب (۳*) وارد شدند، از قرار معلوم درکرانه جنوبی دریاچه ایسسیک کول زندگی میکردند [۳].
همه اینها نشان میدهد که درتعریف و بازگویی محمود کاشغری خاطراتی از دورانهایی که اوغوزها و چیگیلها نزدیک ایسسیک کول زندگی میکردند حفظ شده است. سرنوشت بعدی این قبایل اوغوز در منابع موثق و معتبر دنبال نمیشوند. اما در روایتهای تاریخی اوغوزها که در آثار رشیدالدین و دیگر تاریخ نگاران حفظ شدهاند، برخی دادهها وجود دارند که امکان صحبت درباره حرکت و جابجایی آنها ازشرق به غرب در استپهای اورآسیا را میدهند.
در
داستانهایی درباره فتوحات اوغوز- خان اشاره میشود که دوران مبارزات و
اردوکشیهای متعدد خود وی به آلاتاغ و مناطق آلمالیق (۴*) دست یافته
است. اوغوزخان گروهی از سپاهیان سالمند خود را در آلمالیق در محل آق –
کایا (قایا) اسکان داد. او سپس به شمال سرزمینهای کیرکها( قیرقها) و
باشکوردها اردوکشی کرد و آنجا قلعه لوگر را تصرف کرد.
دراین عملیات و
کارزار نظامی ده هزار خانواده اوغوز که اُق – توغرا – اوغوز نامیده
میشدند شرکت کردند. سپس اوغوزخان کویر و بیابان بی آب علفی را طی میکند و
بزودی به رودخانه ایتیل (۵*) میرسید.
رزمندگان و جنگجویان
اوغوز در محل اُن – قاراقول (قره گول) توقف کردند، و از آنجا راهی تالاس
(منطقهای درقیرقیزستان. مترجم) و آلمالیق [۴] شدند. در این روایت عنوان
اُق – توغرا- اوغوز توجه ویژهای را به خود جلب میکند، که ده هزار
خانواده اوغوز به آن پیوسته است. مسلما خود رقم در اینجا نقش معینی را بازی
نمیکند، چونکه آن مشروط است.
به مراتب مهمتر این است که دراین
اصطلاحِ مشهود اتنو(قومی)- سیاسی عناصر اُق (خدنگ، قوم، قبیله) و توغرا
(طغرا، مُهرخان، امرِخان) وجود دارند. اجزاء و مولفههای این اصطلاح
مورد بررسی گویای ارتباط و پیوند گسترده آنها با سمبول موجود و شایع میان
کوچ نشینان درشکل خدنگ هست.
جالب است اشاره کردکه دیرتر خدنگ و کمان در حکم آرم و نشان اوچوکها ( اوچوق) و بوزوکها (بوزوق)- دو قبیله هم تبار برجسته اوغوز بکاربرده شدند [۵]. منابع تاریخی حکایت از آن دارند که در میانه سده هشتم رویدادها و تحولات بزرگی در آسیای مرکزی رخ داده است. این مسئله با مبارزه شدید بین قبایل ترک پس از مرگ خانات ( قلمرو حکومت خان) ترکی غرب مرتبط بود. درجریان مبارزات تسخیر فدراسیون توسط قبیله قارلوق عملی شد و جای پایی را در هفت رودخانه بدست آورد.
دادههای باستان شناسی حکایت از آن دارند که در دوران مورد بررسی حرکت و جابجایی کوچندگان ازجتی سو (ژتی سو؛ یدی سو؛ هفت رود، هفت آب. مترجم) بسوی کوهپایهها و بخش سفلای سیردریا انجام گرفته است. بدیهی است بر اثر درگیری و برخورد با قارلوقها که چیگیلها جزو آنها بودند، اوغوزها مجبورشدند محدوههای هفت رودخانه را رها کنند و به حوضه سیردریا و به منطقه دریای آرال، جاییکه با پچِنِگ – کانگار (قانگار) مواجه شدند بروند [۶].
آنها در جنگها و درگیریهای چندین ساله بر اتحادیه کانگار- پِچِنِگ غلبه کردند و استپهای منطقه غربی دریای آرال و منطقه شمالی خزر را تصرف کردند. مبارزه طولانی با پِچِنِگها به تقویت سیاسی، تشکیل و شکلگیری اتحادیه قبایل اوغوز درقرون دهم – یازدهم کمک کرد. درچارچوب این اتحادیه اتنوس (قومیت،مردم،ملیت،ملت. مترجم) اوغوز درمناطق آسیای مرکزی و قزاقستان صورت میگیرد.
شکل گیری وسازند
اوغوزها بمثابه همبود تاریخی با همه روند تکامل پیشین اتنیکی در وادی
سیردریا، درمنطقه دریای آرال ومنطقه شمالی دریای خزر آماده میشود.
درسدههای هشتم – نهم درترکیب جمعیت بیابانی باستانیاین منطقه عناصر نوین
ترک زبان هفت رودخانه ( هفت آب، هفت رود، یدی سو. مترجم) و دارای منشاء
غرب سیبری وارد میشوند. ایجاد دولت یابغو (حاکم عالی) سیردریا با مرکزیت
آن درشهر یانغیکنت (۶*) نقش بزرگی در تحکیم و تثبیت اتنیکی اوغوزها بازی
کرد. ورود کنندگان طوایف و قبایل ترک زبان در ترکیب این قدرتهای صحرا
نشین با عنوان کلی « اوغوز» نامیده شدند.
کنفدراسیون اوغوز براساس ادغام، همگونسازی (آسیمیلاسیون. مترجم) و سنتز قومی بین عناصر تازه وارد و بر پایه بستر محلی تشکیل شد. به این کنفدراسیون سایر اوغوزهای مغلوب پِچِنِگ – کانگارها (کانقارها) و دیگر قبایل استپ نشین وادیهای سیردریا، منطقه دریای آرال و منطقه شمالی خزر وارد شدند. بین آنها قبایلی با منشاء اروپایی وجود داشتند که کم وبیش درمعرض ترکی شدن قرارگرفته بودند.
از جمله این امر به مردم آلان وآسا، ساکن استپهای بین دریای آرال و سواحل شرقی دریای خزر صدق میکند. بدیهی است که همین آمیختگی و اختلاط با جمعیت صحرانشین منطقه غربی دریای آرال جاییکه پیش از اوغوزها درسدههای هشتم- نهم باچگارد (باچغارد) [ نیای قبایل باشقیر درآسیای مرکزی. مترجم]، نوکارد و باجن زندگی میکردند صورت گرفت [۷].
همچنین عناصر ترک زبان با منشاء منطقه هفت رودخانه در ترکیب اتنوس (ملت،ملیت،قومیت،مردم . مترجم) اوغوز که درسدههای نهم و دهم تشکیل شده بود وارد شدند. پیش از همه اینها گروههای جداگانه قارلوقها بودند که در سدههای نهم و دهم به همراه اوغوزها به سمت سیردریا رفتند.
نویسندگان سدههای میانه و روایات اوغوزها همچنین از الحاق و پیوستن خالاچها و دیگر قبایل ترک مناطق غربی به آنها سخن میگویند. ازجمله آنها واحد جاغرا (شاغرا) و ترکهای چاروق که در سده هشتم در دره چو و تالاس (در قزاقستان در منطقهای نزدیک به قیرقیزستان. مترجم) زندگی میکردند بودند. بدیهی است نوادگان چاروقها (چاروکها) جاروکلوغی (جاروقلوغی) بودند، که بعنوان یکی از اقوام اوغوز در سده یازدهم اشاره شده بود [۸].
در شکلگیری و سازند این اوغوزها قومهای به لحاظ
اتنیکی متنوع زبانی با منشاء ترک شرقی شرکت کردند. مهمترین نقش را در
اینجا واحدها و بخشهای جداگانه بزرگ یمِکو- کیماک (قیماق) و قبایل دیگر
بازی کردند. ازجمله آنها میتوان از بایندورها، ایمورها و قای نام برد که
انبوه اصلی آنها بین دو رودخانه اُب و ایرتیش (۷*) زندگی میکردند.
به
احتمال زیاد این واحدها متحدین رهبران اوغوز در مبارزه آنها با اتحادیه
پِچِنِگ – کانگارها (کانقارها) در دره سیردریا و منطقه دریای آرال بودند.
معلوم میشود درمنطقه غرب پس ازشکست از پِچِنِگها، آنها بمرور زمان جزو
اوغوزهای قزاقستان جنوبی و غربی شدند.
شکلگیری جامعه اتنیکی
و قومی اوغوز در آسیای مرکزی و قزاقستان بدین ترتیب پروسهای پیچیده و
نسبتا طولانی بود. در ترکیب اوغوزها هم زیرلایههای اتنیکی باستانی
(بطورکلی ترک شده) کوهپایههای سیردریا و آرال – استپهای خزر و هم
طوایف و قبایل کوچنشین و نیمه کوچنشین ژتی سو (یدی سو- هفت آب، هفت
رودخانه. مترجم) و سیبری وارد شدند.
هسته اولیه گروهبندی اوغوز که بعدا
در اتحاد بزرگ قبایل استحکام یافت، احتمالا در هفت رود شکل گرفت.
بااین حال به همان اندازه حرکت خود به غرب این هسته اولیه بطور قابل
توجهی به حساب جمعیت کوچنشین و نیمه کوچ نشین سیردریا، منطقه دریای آرال و
منطقه شمالی دریای خزر کاملتر شد.
پیامد این پروسههای چند سویه تشکیل و تاسیس جامعه اتنیکی نوین بود که متمایز از نتایج اجزاء خود بود. اوغوزها به چندین قبیله تقسیم که در آن بسیاری واحدهای طایفهای داخل میشد.
ترکیب قبیلهای اوغوزهای سده نهم – اواسط سده یازدهم، متاسفانه مشخص نیست. در” دیوان لغات آت (محمود کاشغری. مترجم)- شناخته شده تنها درنیمه دوم سده یازده، آنها ۲۲ قبیله ( ترک) برآورد شدند ” که به قرار زیر درفهرست قبایل اوغوز ارائه شدند:
قینیق، قاییغ (کاییغ – کاییگ)، بایندور، ییوا(ایوا)، سالور، افشار، بِکتیلی(بیگدلی)، بوکدوز(بوگدوز)، بایات، یازغیر(یازیر)،ایمور، قارا- بولاق، آلقا بولاق، ایگدیر، اورِگیر(اورهگیر)، توتیراق، اولاییوندولوغ (آلایونتلی)، توگِر(دوگر)، چبنی، بِچنه، چوولدار(چاوولدور)، چاروقلوغ [۹] محمود کاشغری مدعی است که اوغوزها در ابتدا از ۲۴ قبیله عبارت بودند. اما دیرتر مولفان بویژه مروزی (۸*) روی هم رفته از ۱۲ قبیله سخن میگویند. اختلاف منابع را، احتمالا میتوان با ویژگی دوگانه بخش و واحد اوغوزها به دو اِکزوگامی[وابسته به برون همسری یا برون پیوندی. مترجم] خویشاوندی (تبارخونی) وبومی توضیح و روشن کرد.
اوغوزهای تقسیم شده به بوزوکها و اوچوکها به نسبت به جناح راست و چپ ارتش آنها واردشدند. هریک از این گروههای بزرگ شامل ۲۴ قبیله بود، که به نوبه خود به دو بخش مساوی تقسیم شده بود. بنابر روایات تاریخی اوغوز، بوزوکها درشمار قبایل «ارشد- بالا دست» و اوچوکها – درشمار قبایل « زبردست- کوچک» بودند. بوزوکهای جناح راست از امتیازبزرگی (درمقایسه با اوچوکها) هنگام « انتخاب» خان ارشد و والا برخورداربود.
بدیهی است که بعدا جدایی بوزوکها و اوچوکها ویژگیها و خصایص سازمان نظامی– منطقهای بخود گرفت. نیروهای نظامی هر دو جناح اوغوز برای خود چراگاهها، مراتع و زمینهای کشاورزی ثابت و متمرکز داشتند. تقسیم بوزوکها و اوچوکها معادل با مفهوم اوغوزهای « درونی » و«بیرونی»[خارجی. مترجم] بود. در ترکیب آنها «اصیلها»، «متولد شدگان از معشوقهها– بردهها » و «ملحق شدگان» به طوایف و قبایل اوغوز تفاوت داشتند [۱۰].
تقسیمبندی قبیلهای و قومی موجود در سده یازدهم بین اوغوزها بُوی، اُبا و کُک (کؤک)نامیده میشد. بر اساس « دیوان لغت الترک » و دیگر منابع بین اوغوزها بُوی بطورکلی معنی قبیله را داشت.
اصطلاح اُبا و کُک ( کؤک) احتمالا بیشتر (بویژه) برای تقسیم بندیهای (واحدهای) قبیلهای بکار برده میشد. قبیله اوغوز(اُبا) در ابتدا اتحادیه خویشاوندی (تبارخونی) بود که اعضای آن اصل و نسب خود را به نیای مشترک میرساند. اما با تکامل مناسبات آنتاگونیستی و آشتی ناپذیرطبقاتی، اُبا کاراکتر بدوی – اجتماعی و مشترک اتحادیه خویشاوندی (تبارخونی. مترجم ) خود را ازدست داد. قبایل اوغوزی بیشتر با نسب و یا شجرهنامه افسانهای مرتبط بودند تا واقعی.
اوغوزها همچنین به اوروغها و آیماقها که در حکم جامعه کوچ نشین و نیمه کوچ نشین را داشتند تقسیم شدند. اصطلاح اوروغ برای تقسیمبندی و واحد قبیلهای نشانه گذاری شد و ازپاترونومی(۹*) طایفهها و خانوادههای نامی و اعیان تشکیل میشد.
اوروغها و دیگر گروههای قومی– قبیلهای اوغوزها به
این یا آن “استخوان” تعلق داشتند [گویا تقسیم بسیاری قبایل ترک به
استخوان سیاه و سفید امری عادی بوده است. مترجم].
قبایل و طایفههای
اوغوز جزو اتحادیههای قبیلهای بسیار بزرگتر بودند. چنین انجمنها و
واحدهای بزرگ که معمولا ایل نامیده میشد، معنی مردم و دولت را داشت. اما
سازمان قومی و قبیلهای اوغوزها بر اصل خویشاوندی خونی (تبارخونی.
مترجم)، خاص نظام اجتماعی بدوی (یا جامعه ما قبل تاریخ . مترجم) بنیان
گذاری نشده بود. در واقع اوغوزها تقسیم میشدند به جوامع کوچندگان، نیمه
کوچندگان، یکجانشینان و نیمه ساکن که پوسته قدیمی قومی– قبیلهای آن حفظ
میشد.
اکثریت اوغوزها در سدههای نهم و یازدهم زندگی نیمه کوچ نشینی و کوچ نشینی میکردند. مجموعه فشردهای از آنها شمال منطقه خزر، سفلای سیردریا و بیابانهای پیرامون دریای آرال سکنی داشتند. در میان اوغوزها (بطور عمده اسکان آنها در منطقه بیابانی است) نوع نژاد مغولی برتری داشت.
در سده دهم ال مسعودی درباره اوغوزهای منطقه آرال مینویسد. « آنها (منظورنوع نژاد مغولی. مترجم) – بسیار کوچکتر از (ترکها) هستند و چشمان بسیار ریز دارند» [۱۱]. دیگر نویسندگان دوران سدههای میانه بطور ناقص اشاره و یادآوری میکنند به موهای صورت وبدن وساختارنوع چهره اوغوزها.
همه اینها حاکی از ویژگیهای قیافه مغولی هستند که مختص تودههای اصلی بطور عمده اوغوزهای استپ نشین بودند [۱۲]. دادههای کتبی سدههای دهم و دوازدهم در باره ظاهر فیزیکی اوغوزها توسط برخی مواد و مطالب پالئونتروپولوگی [ دیرین شناسی و انسان شناسی – مردم شناسی دیرین. مترجم ] تایید میشوند.
در میان جمجمههای یافته شده درتپههای اوغوز– پِچِنِگ غرب قزاقستان انواع مغولی با قیافههای سیبری جنوبی برتری دارند. اما در اینجا همچنین جمجمه قیافه نژاد قفقازی (نژاد سفید. مترجم) و بومییافت شدند [۱۳].
فرایند فشردهتر ادغام ( آسیمیلاسیون) اتنیکی، احتمال میرود بین اوغوزهای مناطق حنوبی و غربی آسیای میانه بوقوع پیوسته است. تا اندازهای کم، اما بسیار جالب دراین رابطه مطالب جمجمه خوانی (۱۰*) در جنوب قزاقستان است . در حفریات گورستان ساسیک بولاق اوغوزها توسط آ. ان. برنشتام انسانهای سفید پوست مناطق ترانس خزر (۱۱*) با سری نسبتا دراز با شاخص زیرِ هفتاد و پنچ با ترکیب قیافههای مغولی دفن شدهاند [۱۴].
دادهها و یافتههای دیرین شناسی و انسان شناسی فیزیکی شواهد و قراین منابع سده یازده را در باره آمیختگی و مخلوط شدن اوغوزها با ملتهای و مردمان همجوار تایید میکنند. بخش معین و خاصی از اوغوزهای کوچنده و نیمه کوچنده با جمعیت یکجا نشین مناطق کشاورزی آسیای میانه و قزاقستان ادغام شدند. گروههای اتنیکی مشابه، که بطورعمده با اوروآسیا[یا نژاد قفقازی و ازنوع انسان شناسی سفید پوست. مترجم]، آمیختند ترکمن نامیده شدند.
در سدههای دهم و یازدهماین نام همچنین به دورگه شدهها و پذیرفتهگان دین اسلام، گروههایی از قارلوقها، خالاچها (خلجها) و دیگر قبایل ترک زبانی که ساکن مناطق شش و ایسفیجاب بودند بکار برده شد.
در پایان سده دهم – نیمه نخست سده یازدهم درچارچوبهای سیاسی دولت یابغو( شاه ترکان اوغوز) سیردریا پروسه شدید شکل گیری ملیت (ملت) اوغوز روی داد ؛این پروسه محرکی به تجزیه و از هم پاشیدگی مناسبات کهن خویشاوندی (تبارخونی)،ایجاد مجتمعهای ارضی- اقتصادی نوین و پا گرفتن مناسبات فئودالی شد. اما پروسه مورد نظربه پایان خود نرسید و با مرگ دولت اوغوز درمیانه سده یازده درنتیجه، جنبش و نهضت قبچاقها قطع شد.
قبایل شکست خورده اوغوز از قبچاقها، بعدا در استپهای روسیه جنوبی، در بالکان و در آسیای صغیر ساکن شدند. بخش قبل توجهی از اوغوزها تحت حاکمیت قره خانیان ماوراء النهر و حاکمان سلجوقی خراسان، گرگان و خوارزم در آمدند. سایر اوغوزهای شکست خورده از قبچاقها به قبایل ترک زبان دشت قبچاق پیوستند[۱۵].
اوغوزهای سدههای میانه نقش زیادی در تاریخ اتنیکی خلقها و ملتهای ترک زبان آسیای مرکزی، قزاقستان، ماوراء قفقاز و آسیای صغیربازی کردند. اخلاف اوغوزها بمثابه یکی از اجزاء، در ترکیب قزاقها، ازبکها، قره قالپاقها، باشقیرهای جنوب منطقه اورال و تاتارهای ولگا وارد شدند.
گروههای جنوبی اوغوزها در شکل گیری و سازند ملتهای ترکمن و آذربایجان شرکت فعال داشتند. قبایل اوغوزی، بهاین ترتیب یکی از نیاکان مشترک پارهای خلقهای ترک زبان کشورما هستند،که درحال حاضر در خانواده واحد کشورهای {شوروی سابق} زندگی میکنند.
++++++++++
(۱*) هفت رودخانه، هفت رود یا هفت آب: یدی سو- به زبان قزاقی: ژتی سو- یتی سو، منطقهای درآسیای مرکزی، واقع در جنوب شرق قزاقستان و شمال قیرقیزستان، و بین دریاچه بالخاش از شمال،ساسا کول و آلاکول در شمال شرقی است. نام این منطقه از هفت رودخانهای که به بالخاش میریزد گرفته شده است و یکی از قدیمیترین منطقه کشاورزی است. ویکیپدیا. مترجم
(۲*) چیهیل قبیلهای شناخته شده از قرن هفتم که دراطراف دریاچه ایسسیک کول زندگی میکردند و خورشید و ستارگان را پرستش میکردند و جزیی از قبایل ترک زبان هستند. مترجم
(۳*) امپرتوری ترکان غربی . مترجم
(۴*) در ۵۲ کیلومتری شهر تاشکند ازبکستان قراردارد و به معنی “جایی که سیب رشد” میکند و یا محل ” شکوفههای سیب” است – ویکیپدیا. مترجم
(۵*) به عربی و فارسی، درقرون وسطی نام رود ولگا بوده است. ویکیپدیا. مترجم
(۶*) شهرکنت، ژان کنت. پایتخت دولت اوغوز واقع در قزاقستان. در منطقه سمت چپ و پایین سیردریا. مترجم
(۷*)ایرتیش رودی که از خاک چین، دامنه شرقی مغولستان، قزاقستان و روسیه میگذرد و خود شاخهای از اُب است. اُب رودی است که سرچشمه آن از سیبری غربی است. ویکیپدیا. مترجم
(۸*) شرف الزمان طاهر بن مروزی . طبیب ملقب به شرف الزمان. وی پزشک دربار ملک شاه سلجوقى (۵۱۰ -۵۰۰ ق. ) بود. از آثار وى: کتاب «طبایع الحیوان»، در علوم طبیعى،کتابى در «جغرافیاى عالم»، که اخبار چین و ترک و هند را در آن آورده است. مترجم
(۹*) پاترونومی،شکل ذاتی سیستم قبیله پدرسالارانه اجتماعی یک گروه از خانوادههای بزرگ یا کوچک- یک گروه بزرگ و یا خانوادههای کوچک که با وحدت خاص اقتصادی و اجتماعی مرتبط است . ویکیپدیا. مترجم
(۱۰*) مطالعه علمی ویژگیهای جمجمه، مانند اندازه و شکل، به خصوص در انسان. مترجم
(۱۱*) درانسان شناسی فیزیکی: درطبقه بندیهای مختلف، قفقازی و یا نژاد اورآسیا نامیده میشود. مترجم]
فهرست آثار
۱- س. گ. آغاجانف. برخی مسایل تاریخ قبایل اوغوز آسیای مرکزی- مجموعه آثار تورکولوژی . ۱۹۷۰ . ص. ۱۹۲ -۱۹۷٫
۲- لوینا. ال. م. سرامیکهای سیردریای سفلی و میانه در هزاره اول میلادی. ۱۹۷۲٫
۳- حدودالعالم . آ. جغرافیایایران. ترجمه و. مینورسکی. لندن. ۱۹۳۷٫
۴- رشیدالدین. جامع التواریخ. کپی از نسخه خطی موزه بریتانیا.
۵- رشید الدین. مجموعه تاریخ. ترجمه ال. آ. ختاگورووا، جلد یک. قسمت یک. لنینگراد ۱۹۵۲٫صفحات ۸۶- ۹۱٫
۶- آغاجانف . س. گ. مقالات تاریخ اوغوزها و ترکمنهای آسیای میانه سدههای نهم – سیزدهم. عشق آباد ۱۹۶۹٫
۷- Kitab at-tanbih wa’l-israf auctore. . . al-Masudi, ed. M. ۱٫ de GoeJ’e. Lugduni Batavorum, 1894. – C. ۱۸۰; ۱۳٫ Macoudi. Le Livre de l’avertissement et de la revision. Paris, 1897. – C. ۲۴۴-۲۴۵
۸- ل کوک آ. مانوی ترک از خوچو. رساله کونیگل. آکادمیعلوم. گروه فلسفه – تاریخ. ۱۹۱۱٫
۹- محمود ابن حسین الکاشغری. دیوان لغت ترک،جلد ۱- ۳ . استانبول . سال ۱۳۳۳٫ یادداشتهای پ. گ. بولگاکف. تاشکند ۱۹۶۶ . ص ۳۰۴ – ۳۰۷ .
۱۰- آغاجانف . س. گ. مقالات تاریخ اوغوزها و ترکمنهای آسیای میانه سدههای نهم – سیزدهم. عشق آباد ۱۹۶۹٫
۱۱- Macoudi. Les praires d’or, t. ۱٫ Paris, 1851. – С. ۲۱۲
۱۲- Bergeron P. Voyages faits principalement en Asie. t. I, La Haye, 1735. – С. ۴۹
۱۳- سینیتسینای. و. پژوهشهای باستان شناسی ولگای سفلی و غرب قزاقستان. گزارش کوتاه انستیتویِ تاریخ مطالب فرهنگی. جلد ۳۷٫ ۱۹۵۱٫
۱۴- گینزبورگ و. و، فیرشتین ب. ف. مطالبی برای انسان شناسی مردم باستانی غرب قزاقستان – « مجموعه موزه انسان شناسی ومردم نگاری». ۱۹۵۸٫
۱۵- آغاجانف . س. گ. مقالات تاریخ اوغوزها وترکمنها ی آسیای میانه سدههای نهم – سیزدهم. عشق آباد ۱۹۶۹٫
(۱) پروفسور و دکترعلوم تاریخ – عضو آکادمیعلوم ترکمنستان شوروی( سابق)
منبع: نشریه آکادمی علوم ترکمنستان شوروی. سال ۱۹۷۷ . شماره چهار.
منبع :
صولت الدوله قشقایی و اجاق
بیات مستعلی بیگ
صولت الدوله قشقایی از معروف ترین ایلخانان قشقایی بوده است
که به علت مبارزاتش با ارتش انگلیس به او لقب سردار عشایر داده اند
در زمان او درگیری بین طایفه بیات مستعلی بیگ و یکی از طوایف
ایل قشقایی بر سر زمینهای آنها در منطقه ییلاقیشان در سمیرم
رخ می دهد که صولت الدوله نامه ای به خان طایفه مذکور می نویسد
و به مالکیت طایفه بیات مستعلی بیگ بر آن زمین ها اشاره می نماید
و همچنین در بخشی از نامه به اجاق بیات مستعلی بیگ در آن
زمینها اشاره می نماید
و از آن با عبارت " اجاق بیات که مشهور است " نام می برد
هم اکنون آن نامه در شیراز موجود می باشد و در لینک زیر تصویری از
نامه صولت الدوله قشقایی قرار داده شده است
گفتن این نکته ضروری است که صولت الدوله قشقایی نامه را
با نام اصلی خویش یعنی اسماعیل قشقایی به تاریخ
12 ربیع الثانی1351 هجری قمری نوشته است
موارد ذکر شده در تصویر با خط قرمز مشخص شده است
تصویر نامه صولت الدوله قشقایی در مورد اجاق بیات
مستعلی بیگ
گفتن این نکته ضروری است که صولت الدوله قشقایی نامه را
با نام اصلی خویش یعنی اسماعیل قشقایی به تاریخ
12 ربیع الثانی 1351هجری قمری نوشته است
که موارد ذکر شده و عبارت" اجاق بیات که مشهور است "
در تصویر با خط قرمز مشخص شده است